در نسبت رسانههای عامهپسند و رفتار سیاسی شهروندان؛
عالمان علوم ارتباطات اجتماعی، مصرف رو به تزاید فرآوردههای فرهنگی را از مهمترین شاخصهای توسعه میدانند و به همین اعتبار رسانههای پرمخاطب را مزیت جوامع مدرن میپندارند. در این میان اما نشریات موسوم به «عامهپسند»(popular) داستان متفاوتی دارند، این نوع رسانهها به اعتبار اینکه پرمخاطب هستند، علیالقاعده باید در میان روشنفکران و نخبگان از نمادهای توسعهیافتگی جوامع به حساب بیایند اما در عمل آنها و گونهای از رسانهنگاری که به شکلگیریشان منجر میشود، در طی سالهای اخیر همواره محمل برخی سوءتفاهمها بودهاند و بیمهریهایی را به جان خریدهاند.
هر چه باشد اطلاق صفت «عامهپسند» به رسانههایی که سهم عمدهای از مکارهبازار رسانهای دنیای مدرن را در اختیار دارند، رهزن ذهن است و خود به خود سوءتفاهم میزاید و احتمالاً همین روست که چندان نمیتوان خرده گرفت بر کسانی که هنوز تاثیرگذاری این نشریات را نپذیرفتهاند و آنها مروجان ابتذال قلمداد میکنند.
«عامهپسندی» بیش از آنکه بر تعداد بالای مخاطبان یک رسانه دلالت داشته باشد، بر سطح دانش و آگاهی آنها تکیه دارد و البته این تکیه توام با تحقیری تاریخی است. از آنجا که کلمه «عامه» همیشه در مقابل کلمه «نخبه» به کار رفته، اهل نظر چندان روی خوش به آن نشان نمیدهند، چه آنکه اصولاً در چارچوب این نوع نگاه نخبهگرایانه خاص، هر آنچه که مورد پسند عامه باشد به چوب بیتوجهی و تحقیر رانده میشود. شاید آغاز سوءتفاهم بزرگ همین باشد، سوءتفاهمی که این روزها دامن این واژه و فراتر از آن این ژانر مهم و غیرقابل صرف نظر رسانهنگاری را-خصوصاً در کشور ما- گرفته است.
در توصیف این سوء تفاهم خیلیها معتقدند انتساب صفت «عامه» به مخاطبان پرشمار برخی رسانهها و «عامهپسند» دانستن آنها، اگرچه در دنیای قدیم معمول بود و البته ایراد چندانی هم بر آن وارد نبود، اما در عصری که «انفجار اطلاعات» نام گرفته و در آن «سواد رسانهای» مخاطب، دمار از روزگار رسانهداران درآورده، اشتباه هم نباشد، بیمبالاتی است. خیلیها از اطلاق صفت عامهپسند به رسانههایی که در گوشه و کنار دنیا، مخاطبان پرشمار دارند، قلقلکشان میآید چرا که مخاطب امروز مخاطب «چشم و گوش بسته» و «گوش به فرمان» سالهای دور نیست. شاید به کار بردن عنوان «پرطرفدار»(common) برای رسانههای مورد بحث، بهتر و مناسبتر باشد.
ارائه این توضیحات از آن رو در ابتدا ضرورت داشت که مشخص شود، مراد از نشریات و رسانههای «عامهپسند»، رسانههای مبتذل و حتی رسانههای موسوم به زرد نیست، بلکه منظور همان رسانههای پرطرفداری است که در این وانفسای رسانههای رنگارنگ دنیای مدرن، مورد اقبال شهروندان واقع شدهاند، آنهم شهروندانی که شاید دیگر نتوان به راحتی عنوان عامه را برای آنان برگزید. روزگاری که «عامهپسندی» یک رسانه یا هر چیز دیگری، مجوزی برای بیتوجهی و بیتفاوتی به آن بود، چندی است به سر آمده، امروز علائق و سلائق شهروندان- چه لقب کمفروغ «عامه» را یدک بکشند و چه هر عنوان دیگری داشته باشند- به اعتبار اینکه حامل مولفههای فرهنگی و اجتماعی هستند، حتماً باید مورد مطالعه قرار بگیرند.
آنچه در این مختصر به طور اجمالی مورد بررسی قرار خواهد گرفت برخی چند تاثیر مهم نشریات عامهپسند بر رفتارهای سیاسی شهروندان است. در این راستا توجه به دو نکته ضروری است؛ اول آنکه به جهت رعایت اختصار، فرض این نوشته بر این است که خواننده، خصوصیات اولیه نشریات عامهپسند را میداند. نکته دوم هم اینکه نباید از نظر دور داشت که تاثیرگذاری بالای این نشریات ممکن است چندان در قاموس سپهر رسانهای کشور ما نگنجد که سخن از تاثیرگذاری گسترده رسانههای مکتوب، در کشوری که بیش از ۷۰ میلیون جمعیت دارد و در آن، تیراژ اکثر روزنامهها به ۱۰۰ هزار نسخه هم نمیرسد، شوخی بیمزهای را میماند که گفتن آن شاید جز به خنده مخاطب منجر نشود.
رسانههای غیر سیاسی؛ شهروندان غیر سیاسی
«نشریات عامهپسند اصولاً غیرسیاسی هستند و مخاطبان خود را نیز غیرسیاسی بار میآورند»، این نخستین قضاوتی است که غیرسیاسی بودن نشریات عامهپسند در ذهن متبادر میکند، البته مهمترین آنها هم هست. بخشی از صاحبنظران حوزه رسانه، معتقدند رسانههای عامهپسند به دلیل ماهیت غیر سیاسی خود، سبب بیعلاقهگی نسبی و بیتفاوتی مخاطبان به موضوعات سیاسی میشوند. این داستان در دراز مدت به عدم مشارکت سیاسی و یا شاید نوعی انفعال سیاسی در جوامع میانجامد که در واقع تحققبخش اهداف طبقه سرمایهدار حاکم است. این نوع نگاه به نشریات عامهپسند، کم و بیش مشابه نگاهی است که اهالی مکتب انتقادی و فرانکفورتیها به کلیّت فضای رسانهای مدرن دارند. در چارچوب این نگاه، اعتقاد بر این است که منش سیاسی ترویج شده در نشریات عامهپسند مخرب است و در نتیجهی آن مردم به موضوعاتی که به عرصه عمومی برمیگردد، از خود بیگانگی نشان میدهند و حس میکنند جامعه را یا دیگران میچرخانند یا خودش میچرخد و با این فرضیه، عملاً نقشی برای خود در اداره جامعه نمییابند.
نتایج مطالعهای که اخیراً در موسسه نظرسنجی PEW در مورد نشریه عامهپسند و محبوب آمریکایی People انجام شده، گواهی میدهد که ارتباط قابل توجهی بین مخاطب ثابت این نشریه بودن و کنش منفعلانه در انتخاباتهای مختلف آمریکا وجود دارد. دغدغه این نشریه پرداختن به افراد مشهور-یا سلبریتیها- و حاشیههای زندگی خصوصی آنها و موضوعات مربوط به سبک زندگی، سلامت، لاغری، مد و رفتار زناشویی است و درحدود ۴ میلیون نسخه در هفته فروش دارد. تحقیق انجام شده نشان میدهد که درصد قابل توجهی از افرادی که در انتخاباتهای محلی و سراسری در آمریکا مشارکت نکردهاند، از خوانندگان ثابت نشریه عامهپسند People بودهاند.
در مقابل این نگاه، عده دیگری از صاحبنظران بر این باورند که بیتفاوتی مردم به موضوعات سیاسی نه فقط نتیجه عملکرد رسانهها که نتیجه کم شدن نقش سیاست در زندگی روزمره افراد در دنیای مدرن است. اسپارکز معتقد است که شرایط بازار، واقعیتهای سیاسی، دموکراسیهای بورژوا و بینالملی شدن رسانهها عواملی هستند که مردم را به کنارهگیری از عرصه عمومی سیاسی ترغیب میکنند. بنابراین غیرسیاسی بودن نشریات عامهپسند و بیتفاوتی مخاطبان آنها به موضوعات سیاسی، نتیجه طبیعی کاهش نقش سیاست در زندگی روزمره در دوران معاصر است.[۱]
در این میان نکات دیگری نیز وجود دارند که شایسته توجهاند. اول اینکه به نظر میرسد بیتفاوتی مردم به موضوعات سیاسی در حالی به عنوان یک آفت نشریات عامهپسند مطرح میشود که این موضوع-حداقل در جوامع توسعهیافته- به زعم خیلی از صاحبنظران اساساً آفت نیست؛ در جامعهای که چارچوب کلیاش توسط مردم پذیرفته شده و سیستم تحزب کارآمد، نخبگان جامعه را درگیر موضوعات پیچیده سیاسی میکند و البته نهادهای مدنی به عنوان واسط میان مردم و نهاد قدرت، حضور موثر دارند، چه لزومی دارد که ۸۰ درصد ذهن و زندگی مردم صرف موضوعات سیاسی شود؟ شاید اساساً بیتفاوتی نسبی مردم به موضوعات سیاسی، اتفاقی بههنجار و از مشخصات جوامع توسعهیافته سالم باشد.
نکته دوم به تحلیل جامعهشناختی این موضوع مرتبط است؛ به فرض اینکه حتی جریان بیتفاوتی مردم به موضوعات سیاسی و به تعبیر دیگر انفعال سیاسی آنها صحت داشته باشد، از کجا معلوم این جریان به صورت عامدانه و از بالا به پایین- از سوی رسانهها و رسانهداران- رقم خورده باشد. طبق آنچه که در تحلیلهای ساختاری جامعهشناسان مورد تاکید قرار میگیرد، برخی اتفاقات و جریانها در سطح جامعه، بیش از آنکه محصول عملکرد فرد یا افرادی خاص باشند و به تعبیر دیگر توسط آنها ساخته شده باشند، به واسطه در کنار هم قرار گرفتن مولفههای اجتماعی مختلف به وجود میآیند.
از سوی دیگر نیک میدانیم که تا تقاضایی نباشد، عرضهای به وجود نمیآید. عرضه محتوای غیرسیاسی و پرداختن به مسائلی همچون سبک زندگی، چیزی است که از سوی مخاطبان به رسانهها تحمیل شده است. حالا اینکه اساساً چرا مخاطب صاحب چنین روحیاتی شده و ذائقهاش اینگونه پرورش یافته، سوالی است که پاسخ به آن مستلزم بررسی چندین و چند مولفه پیچیده جامعهشناختی است. از این رو ارائه تحلیلهای تکخطی و فروکاستن عوامل متعدد تاثیرگذار در روحیه و خلقیات مردم، به رسانهها بیش از آنکه کمکی به حل موضوع کند، ذهن را منحرف کرده و سادهانگاری محسوب میشود.
سطحیتر شدن معیارها و قضاوتها
نشریات عامهپسند از منظری غیرسیاسی و با رویکردی هیجانی، فردگرایانه و سطحی، به موضوعاتی چون حوادث، مسائل جنسی و عشقی، ورزش، اخبار روز، شایعات و غیره میپردازند و زبان آنها ساده، طنزآلود و گاه توهین آمیز است. دنیس مکشین(Denis MacShane) پنج موضوع مهم را که برای نشریات عامهپسند ارزش خبری دارند، اینگونه بیان میکند: دعوا و کشمش، خطراتی که کل جامعه را تهدید میکند، حوادث غیرمترقبه و مسائل غیرمعمول، رسوائیها و شایعات و فردیت[۲].
برخی معتقدند موضوعاتی که به طور معمول در نشریات عامهپسند به آنها پرداخته میشود و از آن مهمتر نحوه ورود به این موضوعات که اغلب به شکل سطحی و هیجانی است، در دراز مدت و در جوامعی که این نشریات تیراژ و تاثیر قابل توجهی دارند، به نوعی سلایق مردم را تحت تاثیر قرار میدهد و آنها را در قضاوت، عجول، هیجانی، احساسگرا و سطحی بار میآورد. اینجاست که نقش اینگونه نشریات در صعود و سقوط سیاسیون اهمیت مییابد و به عنوان مثال رئیسجمهوری همچون بیلکلینتون با نقشآفرینی آنها بعد از یک رسوایی اخلاقی، درصد قابل توجهی از محبوبیت خود را از دست میدهد. رئیسجمهوری که البته بعد از یک برهه زمانی، با راهنمایی مشاوران و البته باز هم نقشآفرینی نشریات پرطرفدار آمریکا، با گرداندن یک سگ در انظار عمومی و ملاقاتهای رسمی، بخشی از آب رفته را به جوی بر میگرداند.
پلی برای سیاسی شدن ستارهها
نشریات عامهپسند اگر هم در بیتفاوتی مردم به موضوعات سیاسی نقش داشته باشند و سبب کاهش مشارکت سیاسی آنها شوند و به تعبیر اهالی مکتب انتقادی انفعال سیاسی مردم را به وجود بیاورند، در عوض تجربه نشان داده در مقاطع خاص و البته نادر، در ترغیب مردم به مشارکت سیاسی نقش مهمی داشتهاند؛ زمانی که پای شرکت یک فرد مشهور ورزشی یا سینمایی در انتخابات در میان باشد، نشریات عامهپسند از مهمترین عوامل اقبال مردم به آنها هستند و سبب موفقیتشان میشوند. مطابق نتایج به دست آمده از همان نظرسنجی موسسه PEW که در سطور بالا به آن اشاره شد، هنگامی که آرنولد آلویس شوارزنگر، قهرمان زیبایی اندام وهنرپیشه مشهور هالیوود ازسوی حزب جمهوریخواه برای تصدی پست فرمانداری کالیفرنیا نامزد انتخابات شد، نشریه پرطرفدار People به صورت مستقیم و غیرمستقیم، با پرداختن دو باره به زندگی هنری و خصوصی وی در انتخاب شدنش به این سمت و گرایش مردم ایالت کالیفرنیا به سمت او نقش بسیار مهم و موثری داشت.
این بخش از تاثیرگذاری نشریات عامهپسند در رفتار سیاسی شهروندان و به تبع فضای سیاسی جامعه، شاید در مورد ایران هم بلاوجه نباشد. اقبال شهروندان به افرادی همچون امیررضا و رسول خادم، علیرضا دبیر، هادی ساعی، بهروز افخمی، سعید ابوطالب و علیرضا دهقانکه تا پیش از کاندیداتوری در انتخابات مجلس یا شورای شهر تهران، سابقه سیاسی چندانی نداشتند، میتوانند گواه قابل اعتنایی بر این مدعا باشند. هرچند که ورود موفقیتآمیز این چهرههای مشهور غیرسیاسی در سیاست، در کشور ما تابع عوامل اجتماعی و سیاسی دیگری هم هست و نمیتوان آن را به تنها به نشریات و رسانهها ربط داد. چه آنکه عکس فرایند مذکور – یعنی حضور سیاسیون در ورزش و سینما- نیز در ایران به طرز اعجابآوری معمول است و ارتباط چندانی به رسانههای عامهپسند و غیرعامهپسند ندارد.
دورنما؛ آینده غیرقابل انکار عامهپسندها
ازآنجا که کار تحلیل همیشه بر عهدهی نخبگان بوده، بیتردید رسانهای که برچسب نهچندان روشنفکرپسندِ «عامهپسند» بر پیشانیاش خورده، نمیتواند ازاین تحلیلها و تفسیرها نمرهی قبولی بگیرد. اما واقعیتهای دنیای رسانههای امروزی چیز دیگری میگوید؛ تیراژ نشریه نخبهگرایی چون «گاردین» در انگلستان به ۵۰۰ هزار هم نمیرسد اما در سوی مقابل چه روشنفکران بپسندند و چه نپسندند، روزنامه عامهپسند «سان» تیراژ چندین میلیون نسخهای دارد[۳]. در بسیاری از کشورهای صاحب رسانه نیز وضعیت چندان متفاوت نیست.
باید پذیرفت که به رغم تمامی معایب، نمیتوان از رسانههای عامهپسند و تاثیرگذاری آنها صرف نظر کرد. چنین نشریاتی اگر هم در کنار مزایای غیر قابل انکارشان، معایب قابل توجه و پررنگی دارند، چاره کار هر چه باشد، بیمهری به آنها و توهین به مخاطبانشان نیست. عامهپسندها به ویژه درسبک ارائه مطالب، کارکردها و موفقیتهایی داشتهاند که نادیدهگرفتنشان، به دور از انصاف است. جدی نگرفتن این نشریات و «فحش» تلقی کردن صفت عامهپسند و استفاده از آن به هدف منکوب کردن رسانهداران و تحقیر رسانهها و ناچیزانگاری سطح شعور مخاطبان آنها، دردی از هیچ کس دوا نخواهد کرد. امروزه رسانههای عامهپسند سهم قابل توجهی از بازار محصولات رسانهای دنیا را قبضه کردهاند و بر صاحبنظران و منتقدان است که آنها را به رسمیّت بشناسند و بعد از آن در رفع ایرادات و معایب بکوشند. بپذیریم یا نپذیریم آینده از آن عامهپسندهاست و شاید شاهکلید رفع خیلی از سوءتفاهمات همین باشد.
[۱]Colin, sparks (1992), “Popular Journalism Theories and Practice”
[2]حسین قاضیان و نازنین شاهرکنی، رسانههای عامهپسند و ویژگیهای آن، فصلنامه رسانه، سال دوازدهم،شماره۳
[۳]همان
رضا رشیدپور از تلویزیون ایرانیان میگوید؛
عباس رضائی ثمرین- چندی پیش بود که خبری به شکل گسترده در رسانههای گروهی منتشر شد. تلویزیونی ماهوارهای با مجوز رسمی از وزارت ارشاد تحت عنوان «ایرانیان» یک شعبه نمایندگی در تهران دایر کرده و به تولید پخش برنامه میپردازد. این خبر فینفسه اهمیت زیادی داشت اما بخش مهمتر آن مربوط به کسی بود که به این تلویزیون پیوسته بود.
من هدفم این نیست که با شبکههای ماهوارهای بجنگم، رسانه عرصه رقابت هست، اما عرصه جنگ نیست. من بله دوست دارم با «من و تو» رقابت کنم، «فارسیوان» را ریز میبینم و آن را تلویزیون کثیفی میدانم و هیچ لزومی برای رقابت با آن هم احساس نمیکنم، ولی «من و تو» تو را دوست دارم، تلویزیون باهوش و زرنگی است و شاید بخواهیم با او رقابت کنیم اما هدفمان از تاسیس این نیست که بیاییم من و تو را منکوب کنیم. آن یک رسانه هستند، ما هم یک رسانهایم. ما بچههای داخل ایرانیم و اگر خیلی عرضه داشته باشیم میآییم و برنامه خوب میسازیم، اما هدفمان این نیست که «رو کم کنی» کار کنیم.
- شما میگویید موضعگیریهای رسمی مثبت نیست، اما بیش از ۱۰ مدیر برجسته البته به صورت غیررسمی واکنش مثبتی نسبت به برنامه شما در شبکه ایرانیان نشان دادهاند، این موضوعی است که برخی منتقدان هم در مورد صداوسیما به آن اشاره میکنند، چرا اظهارنظر رسمی با مواضع غیررسمی افراد در این سازمان فاصله دارد؟
یکی از دلایل افت بینندههای سازمان صداوسیما، همین تفاوت سلیقههای شخصی افراد با سیاستهای رسمی صداوسیماست. این دوگانگی حتی در مدیران عالیرتبه تلویزیون هم وجود دارد. مشخصاً من مدیر عالیرتبهای را میتوانم نام ببرم، اما چون ممکن است راضی نباشد نام نمیبرم. ایشان چهار سال به انگلیس رفتند و در مرکز اسلامی لندن کار کردند. از مدیران برجسته شبکه یک بودند و به شدت علاقه داشتند که در این شبکه، کنسرتهای فاخر ضبط و پخش شود. یکی دوبار هم موفق شدند چنین کاری بکنند، امّا جلوی ایشان را گرفتند. بعد از این واقعه ایشان دچار افسردگی مقطعی شدند و به لندن رفتند، که اخیراً گویا بازگشتهاند. برنامهسازهای تلویزیون یا مدیران عالیرتبه این رسانه دچار دوگانگی سلیقهای و رسمی هستند. سلیقه خودشان چیزی میگوید، اما موازین رسمی چیز دیگری میگوید. همین دوگانگی را بیننده هم میفهمد، یعنی میفهمد که اینها تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. به همین خاطر خیلی وقتها جذابیت لازم را نداریم و دچار افت میشویم.
این مصاحبه در پایگاه خبری قانون منتشر شده و از اینجا قابل دسترسی است.
این گزارش در پایگاه اطلاعرسانی قانون منتشر شده و از اینجا قابل دسترسی است.
تلاشی برای ابهامزدایی از مفهومی چالشبرانگیز؛
«بیطرفی رسانهای» را بیتردید میتوان از چالشیترین موضوعات علم ارتباطات تلقی کرد. کم نیستند کسانی که نسبت بیطرفی با رسانه را، همچون رابطه «جن و بسمالله» میپندارند و در مقابل نیز زیادند افراد دیگری که متعصبانه از ضرورت اعمال آن در تولید محتوای رسانهها دفاع میکنند؛ ملغمه شگفتانگیزی است، علاوه بر دیدگاههای متفاوت و بعضاً متضادی که در این زمینه وجود دارد، ممکن است با فردی مواجه شده باشید که در جایی به متعصبانهترین شکل ممکن، وقوع بیطرفی در عرصه رسانه را ماهیتاً نفی کرده و همان فرد در موقعیتی دیگر، اصل بیطرفی را اساسیترین ستون فعالیت رسانهای برشمرده است.
باید پذیرفت که بیطرفی رسانهای دچار سوء تفاهمات عجیبی شده و ابهامات عجیبتری را همواره با خود به یدک میکشد. اظهارنظرهای ضد و نقیض در باب بیطرفی در رسانه، مختص عوام و مخاطبان رسانهها نیست، گاهی اوقات در کنار هم گذاشتن دیدگاهها و اظهارنظرهای برخی صاحبنظران عرصه ارتباطات و رسانه نیز آدمی را در ارتباط با این مفهوم دچار تناقض میکند. صنعت بیطرفی به دلیل ماهیت چند وجهی خود، خصوصا در کشورما دچار خلطهای نابجایی شده و همین مسئله اظهار نظر و قضاوت در باب آن را با دشواری مواجه کرده است. برخی رسانهها با توسل به اینکه بیطرفی اساساً ممکن نیست یا اصلا چنین پدیدهای پسندیده نیست، شعور مخاطب را به سخره گرفته و عملکرد جانبدارانه و یکسویه خود را توجیه میکنند و در سوی مقابل نیز برخی دیگر با تظاهر به بیطرفی نه تنها به دنبال اقناع مخاطب نیستند، بلکه به دنبال تاثیرگذاری مستتر و دستکاری زیرکانه و زیرپوستی ذهن او هستند. آنچه در این میان حائز اهمیت است، ابهام زدایی از مفهوم بیطرفی رسانهای است؛ به گونهای که بتوان در مورد نکوهیده یا پسندیده بودن آن در عرصه رسانه داوری کرد و از آن مهمتر ضرورت یا عدم ضرورت رعایت آن را تشخیص داد؛ در این مقال ذکر نکاتی ضروری به نظر میرسد؛
بیطرفی پیوستار است
پیش از ورود به مباحث اصلی باید بر سر یک مسئله به توافق برسیم. اگر قرار باشد بیطرفی را به شکل دو قطبی، صفر و صد یا سیاه و سفید ببینیم، همانطور که دکتر حسن نمکدوست نیز در جایی اشاره کرده، هیچ جاندار بیطرفی بر روی کره خاکی وجود نخواهد داشت. باید توجه داشت که بیطرفی یک پیوستار یعنی یک پدیدهای است که دارای درجات گوناگون است. در واقع از نظر منطقی، بیطرفی دقیقاً همچون «سواد رسانهای»، مانند یک جعبه نیست که یا باید در آن جای گرفت و یا جای نگرفت. به عبارت دیگر موضوعی نیست که افراد در مقام سنجش آن به دو دستۀ بیطرف و جانبدار تقسیم شوند؛ بلکه افراد هریک درجات مختلفی را دارا هستند و در این پیوستار دماسنج گونه جایگاه خاص خود را اشغال میکنند. پذیرفتن این نکته شاید برای زدودن بخش کوچکی از ابهام حول مفهوم بیطرفی کارگر افتد و در اقناع برخی از مخالفان سرسخت آن موثر باشد، به هر حال در بسیاری از اوقات و پس از اینکه بیطرفی به طور کامل رعایت نمیشود، این نتیجه گرفته میشود که اساساً بیطرفی ممکن نیست، غافل از اینکه نمیتوان رعایت بیطرفی را به معنای رعایت صد در صدی آن در نظر گرفت که چنین چیزی تقریبا محال عقلی است.
بیطرفی وصف چیست؟ رسانه، رسانهنگار یا محصول رسانهای؟
برخی از مخالفان بیطرفی وابستگی اکثریت رسانههای دنیا به کارتلهای بزرگ اقتصادی را حمل بر عدم استقلال آنها میدانند و عدم استقلال را عاملی میدانند که تحدید کننده بیطرفی است. استدلالی که این دست افراد مطرح میکنند قابل تامل است. به هر حال رسانهای که مدام چشم به صعود و سقوط فلان بنگاه اقتصادی بزرگ دارد و منافعش در گروی پیشرفت آن بنگاه است، خود به خود به وادی تبلیغ کشیده میشود و در تمام برنامهها سعی میکند بیش از اینکه به دنبال حراست از منافع مخاطبان خود باشد، به ظریفترین شکل ممکن منافع آن کمپانی یا بنگاه اقتصادی را حفاظت کند. این دلیل مهمی است برای اینکه گفته شود، اکثریت رسانههای دنیا نمیتوانند بیطرف باشند. استدلال قابل پذیرش و دلایل متقن است، اما آیا صنعتی که در علم ارتباطات از آن با عنوان «صنعت بیطرفی» یاد میشود، ناظر به بیطرفی رسانه است؟ به این سوال خواهیم پرداخت اما اگر جوابمان مثبت باشد، یادمان باشد که بیطرفی را صفتی دانستهایم که موصوف آن رسانه است، توضیح دیگری شاید لازم نباشد، به هر حال برای در کنار هم نشاندن این موصوف و صفت شاید دچار مشکل شویم.
عدهای دیگر نکته دیگری را مطرح میکنند، آنها با عنایت به برخی آموزههای فلسفه، معرفتشناسی و روانشناسی مواکداً تاکید میکنند که فرد رسانهنگار به اعتبار اینکه انسان است و حکماً با موجودات دیگر از جمله طایفه حیوانات تفاوتهای بنیادین دارد، نمیتواند در مورد موضوعی بیطرف باشد. آنها اینکه تصمیمات فرد معمولا بار ارزشی و عاطفی دارد را دلیلی بر این موضوع قلمداد میکنند، همانطور که میبینید بحث جدی است. آیا میتوان از یک روزنامه نگار انتظار داشت که در مورد یک موضوع بیطرف باشد؟ این خندهدار نیست؟ در حرفهای که اساس آن بر محور خلاقیت فرد و قدرت تفکر او میچرخد، چطور ممکن است از فردی انتظار داشته باشیم که هیچ ذهنیتی در مورد دو طرف یک دعوای خاص نداشته باشد و هیچ کدام از طرفین را محق نداند؟ اصلاً آیا میتوان از از رسانهنگار انتظار داشت که همچون یک قاضی که بر مسند قضا مینشیند، در پرداخت یک سوژه تمام ذهنیات خود را به کناری وانهد و بیطرفانه رفتار کند؟ کما اینکه به قول یکی از اساتید باسابقه روزنامهنگاری بیطرفی قاضی هم اگر به مرحله بیتفاوتی برسد، میتواند مضر باشد. این استدلال هم استدلال مهمی است. به هر حال هر انسانی با توجه به نظام ارزشی و چارچوب مشخصات روانی خود تصمیمگیری میکند و در این چارچوب سخن از بیطرفی شاید کمی خندهدار باشد. اما در اینجا نیز سوال پایانی بخش پیشین قابل تکرار است. آیا صنعتی که در علم ارتباطات از آن با عنوان «صنعت بیطرفی» یاد میشود، ناظر به بیطرفی فرد رسانهنگار است؟ دقت کنیم که اگر این بار هم جوابمان مثبت باشد، یک فرد را موصوف آن صفت یعنی همان بیطرفی قلمداد کردهایم و چنین چیزی شاید محال عقلی باشد.
نگاه سوم که شاید در زدودن ابهامات یاریگرمان باشد و بتواند خلط مبحث شکل گرفته را تا حدی برطرف کند، نگاهی است که معتقد است، بیطرفی نه وصف رسانه و نه وصف رسانهنگار، که وصف آن خبر، گزارش یا محصول رسانهای تولید شده توسط فرد و سازمان رسانهای است. طرفداران این نظریه در عین حالی که ماهیت فلسفی و معرفتشناسانه بیطرفی را نفی نمیکنند، به آن نگاهی کارکردگرایانه و حرفهای دارند. در اینجا موضوع، تاثیراتی است که یک قطعه خبر میتواند بر منافع طرفین یک دعوا داشته باشد. بیطرفی در اینجا هنجاری اخلاقی است که باید هنگام تنظیم خبر رعایت شود. هنجاری که فرد رسانهنگار را ملزم میکند تا مطمئن شود تمام سوگیریهای مختلف در متن خبر تنظیم شده، نماینده دارند. مهمترین نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که بیطرفی و انصاف وصف یک قطعه خبر یا گزارش است و نه چیز دیگر. معیار قضاوت در اینجا محصول رسانهای تولید شده توسط شماست. آنچه که در این مرحله اهمیت مییابد رعایت اخلاق رسانهای و مسئولیتپذیری شخص رسانهنگار است؛ دقیقاً همانطور که یک پزشک فارغ از اینکه چقدر با عقاید یک بیمار موافق است یا چه احساسی نسبت به او دارد، نسبت به درمان او مسئولیت اخلاقی دارد.
اگر سه نگاه ذکر شده در بالا -که معمولاً در مباحث مربوط به بیطرفی به شکل خلط شده مطرح می شوند- را بتوانیم تفکیک کنیم و در مورد هر یک از آنها به شکل مجزا تفکر کنیم، شاید بخش اعظمی از ابهامات رفع گردد. ابهاماتی که گاهی اوقات بر حرفه رسانهنگاری سایه میاندازند و عملکرد فعالان رسانهای را مختل میکنند.
نگاه حرفهای به بیطرفی؛ ابزار اقناع و تاثیرگذاری
آنچه تا کنون گفتیم وصف نگاههای مختلف در باب بیطرفی بود و هنوز وارد قضاوتهای ارزشی در باب پسندیده یا نکوهیده بودن آن نشدهایم. در این مقال نیز ذکر نکاتی ضروری به نظر میرسد.
در درجه اول یادآوری این نکته مهم است که برای درک اینکه بیطرفی یک ارزش حرفهای در حرفه رسانهنگاری است، ضرورت دارد که رسانه را فارغ از طیف گسترده کارکردهای محتوایی آن، به اعتبار اینکه رسانه است واجد ارزش بدانیم. تنها در این صورت است که میتوان از اصول حرفهای و استانداردها سخن به میان آورد. چه آنکه اگر رسانه را تنها در پیوند و همآغوشی با پدیدههای دیگر از جمله سیاست و ایدئولوژی واجد معنا و ارزش تلقی کنیم، با توجه به اینکه سایه این پدیدهها نه تنها بر روی رسانه که بر روی هر چیز دیگری که بخواهد با آنها پیوند یابد، سنگینی میکند، دیگر سخن از اصول حرفهای رسانهنگاری بیمعنا خواهد بود. چرا که هر اصلی در عالم رسانه به هر میزان از اهمیت، حتما در قیاس با اصول پدیدهای همچون سیاست، فرعی قلمداد میشود و میتوان به راحتی از خیر آن گذشت. بیطرفی از اصولی است که تنها در صورت وجود نگاه حرفهای و کاربردی به رسانه معنا مییابد. وگرنه با هر نگاه متاثر از سیاست یا هر پدیده اینچنینی دیگر، بیطرفی ممکن است غیرضروری و حتی بعضاً نکوهیده قلمداد شود.
نکته دومی که ذکر آن ضروری است ارتباط بیطرفی با فضای عمومی در جامعه است. باید تاکید کرد که به هر حال در شرایط عادی جامعه، بیطرفی اصلی است که رعایت آن برای رسانهها ارجحیت دارد و از اصلیترین ابزارهای اقناع مخاطب در دنیای مدرن به شمار میرود. در فضای سالم و متوازن جامعه که تکثّر دیدگاهها به رسمیت شناخته شده و چند صدایی حاکم است، انتظار بیطرفی رسانه، انتظار بیجایی نیست، امکان وقوع آن هم کم نیست. مشکل دقیقاً از جایی آغاز میشود که جامعه دوقطبی شده و حول تمامی مسائل، اقلیت و اکثریتی تشکیل میگردد. این بحث مختص سوژهها و مسائل سیاسی نیست، در حول مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نیز نیز ممکن است این جبههبندی اکثریت-اقلیت به وجود بیاید. در چنین فضایی رسانهها نیز به فراخور روحیات گردانندگانشان به هر حال به سوی یکی از جبههها گرایش پیدا میکنند، اینجاست که رعایت بیطرفی چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. بنابراین باید توجه داشت؛ اینکه در جامعهای هیچ رسانه بیطرفی وجود ندارد و هر یک از رسانهها حتی آنهایی که از نظر آبشخور اقتصادی و سیاسی، مستقل هستند، به یک طرف گرایش پیدا کردهاند، پیش از هرچیز نشانه نامتوازن بودن ساختار آن جامعه و وضعیت نابهسامان حوزه عمومی در آن کشور است. این نکتهای است که گاهی در تحلیل فضای رسانهای جوامع از آن غفلت میشود و در ارتباط با موضوع بیطرفی نیز حائز اهمیت است.
نکته سومی وجود دارد و آن این است که رعایت بیطرفی تنها در مورد موضوعاتی معنا دارد که سوگیریهای مختلف و دیدگاههای متکثری در ارتباط با آن وجود دارد. طبعاً در مورد موضوعی که نه خبرنگار که حتی هر فرد با درجه هوش حرفهای بیش از حداقل، درمییابد که ۹۸ درصد مردم جامعه نظر واحد-مخالف یا موافق- دارند، ژست بیطرفی گرفتن کمی مضحک به نظر میرسد. وقتی شما در هزاره سوم و قرن بیست و یکم مرد سهزنهای را به استودیو میآورید و میدانید که حتی اکثریت مردها نیز از دلایلی که او برای کار خود ذکر میکند، دچار تهوع میشوند، خیلی بیمعناست اگر بخواهید ژست بیطرفانه بگیرید. اگر به هر دلیلی ژست بیطرفانه گرفتید، خیلی طبیعی است که مخاطب –یعنی کسی که خود را زبان گویای او میدانید- آزرده شود.
نکته چهارم در ارتباط با برخی محذورات اخلاقی است که از سوی برخی افراد به عنوان دلایلی بر عدم رعایت بیطرفی مطرح میشود. بگذارید این موضوع را با مثال مطرح کنم. فرض کنید کشور A به کشور B یورش برده و در این یورش دچار نقض حقوق بشر و نسلکشی شده است. بیتردید به لحاظ اخلاقی، انسانی و خیلی از جهات دیگر کار کشور A غیر قابل توجیه است و به همین اعتبار اتخاذ مشی بیطرفانه در دعوای میان این دو کشور از جانب رسانه در نگاه اول غیر قابل هضم به نظر میرسد. کمی صبر کنید، موضوع کمی عمیقتر است و قضاوت به این آسانیها که به نظر میآید نیست. عدهای در همین شرایط هم معتقدند که رعایت بیطرفی سبب افزایش اثرگذاری رسانه و در نهایت به نفع مردم کشور مظلوم تمام میشود. حتما میپرسید چرا، فرض کنید در دعوای مذکور، از هفت میلیارد جمعیت حدودی کره زمین، یک میلیارد آن به دلایل مختلف از جمله قرابت مذهبی، طرفدار کشور A باشند و با اغماض یک میلیارد هم به طور پیشفرض به همان دلایل پیشین طرفدار کشور B باشند. در این میان پنج میلیارد انسان در جهان وجود دارند که به طور پیشفرض هیچ موضعی در این دعوا ندارند. در این شرایط اثرگذاری رسانه به چه معناست؟ آیا پوشش یکسویه اخبار به نفع کشور مظلوم و عدم انعکاس حداقلی مواضع کشور دیگر که در بهترین حالت منجر به غلیان احساسات یک میلیارد طرفدار کشور مظلوم میشود، به معنای اثرگذاری است؟ هنر آن است که رسانه بتواند از اردوگاه حریف یارگیری کند، یا حداقل تغییری در مواضع افرادی که نسبت به دعوا بیطرف هستند ایجاد کند، وگرنه طرفداران کشور مظلوم که از اول هم طرفدار بودند و رسانه برای جذب آنها مرتکب حرکت خارقالعادهای نشده است. اگر رسانه بتواند به تعبیری که ذکر شد از اردوگاه حریف یارگیری کند و در میان طرفداران او و افراد بیطرف یک جوشش طرفدارانه از کشور مظلوم ایجاد کند، آن وقت است که میتواند ادعای اثرگذاری کند، ادعایی که خیلیها معتقدند جز در سایه اتخاذ مشی بیطرفانه تحقق نمییابد. به نظر میرسد چنین نگاهی در بسیاری از چالشهای فراملی منشاءاثر باشد و در کاستن از میزان سوءتفاهمات حول مفهوم بیطرفی کارگر افتد.
پینوشت: (این نوشتار در پرونده بیطرفی رسانهای در مجله سروش منتشر شده است)